سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دوستی ات را اگر جایگاهی [برایش] نیافتی، نثار مکن. [امام علی علیه السلام]

ایرانی اسلامی


خدایا مرا از خود آگاه کن 

که بی وقفه این وقف را بشکنم 
به پروازی این سقف را بشکنم 

گریزم به معنا، ز قید حروف 
به روح شهادت بیابم وقوف 

که آنان که بر سر حق واقفند 
سلیمان تأویل را آصفند 

به تعداد اگر چند آنان کمند 
ولی همچو پولاد مستحکمند 

به امر ولی استقامت کنند 
اشارت نماید قیامت کنند 

رهاتر ز طوفان ، شتابان چو برق 
چنان خنده رعد بر غرب و شرق 

فراخ زمین سایه بالشان 
فروغ زمان در پر شالشان 

نبرد آفرینند و آشوبناک 
ندارند در دل هراس از هلاک 

دل آگاه و مرگ آزمونند و مرد 
سرآغاز نورند و طوفان درد 

به قاموس مردان عقب گرد نیست 
کسی کاو گریزد ز حق ، مرد نیست 

بشارت به مردان شورآفرین 
خدا بندگان شعور آفرین 

زنور ولایت جهان روشن است 
دل آشکار و نهان روشن است 

جهان پر شد از نعره یا صمد 
ولی گوش شیطان از آن می‌رمد 

گر ابلیس درنزد ما خم نشد 
ز مقدار ما ذره‌ای کم نشد 

خدا تا جهان را پر از نور کرد 
جهولان بدکیش را کور کرد 

به خفاش ها چشم بینش نداد 
پر پرسه در آفرینش نداد 

از این رو گرفتار خودبینی اند 
فرو رفته در ظلمت آیینی‌اند 

فرومایه ی گندخوارند و بس 
زبان بهر انکار دارند و بس 

زبان گر نگوید ز حق لال باد 
چنان خار و خس پست و پامال باد 

زبانی که لغزد به شرک و نفاق 
چه دارد بجز خرقه افتراق 

بکوشد به تعمیم فسق و فساد 
کشد تیغ تعقیب بر عدل و داد 

زبانی که سرگرم نشخوار شد 
حقایق بر او سخت دشوار شد 

زبان نیست ، آن بوق اهریمن است 
زبان بسته مخلوق اهریمن است 

نی انبان نان است و شیپور نام 
به هر گوشه خاک گسترده دام 

فریب آشنا شیطنت می‌کند 
به واخوردگان سلطنت می‌کند 

چنین غول از شیشه برون زده 
درختی است بی ریشه بیرون زده 

درختی خبیث و شرافت ستیز 
که هر شاخ و برگش بود فتنه خیز 

ولی در مقابل زبانی دگر 
که سرخ است اما ز خون جگر 

زبانی چنان تیغ حیدر دو دم 
که لبریز نور است در هر قدم 

زبانی که حق گوی و حق باور است 
چنان کشتی نوح پهناور است 

ندارد ز طوفان هراسی به دل 
نیفتد به گردابه ی آب و گل 

بود متصل بر سراندیب وحی 
بچرخد چو پرگار بر امر و نهی 

به تیغ خروش و به تیر دعا 
حفاظت کند از حدود خدا 

زبانی که حق را ستایش کند 
شب و روز خورشید زایش کند 

چه گویم که با دل چه ها می‌کند 
به هر جمله طوفان به پا می‌کند 

چنان سیل از خود رها می‌شود 
عصا در کفش اژدها می‌شود 

زبانی که لغزد به سطح دروغ 
نخواهد رسیدن به حد بلوغ 

بلوغ زبان در سخن آوری است 
بلوغ بشر در خداباوری است 

خداباوری چیست؟ انکار خویش 
رهایی ز نفس گرفتار خویش 

هلا ای مسلمان تسلیم نفس! 
تو ای بنده نفس از بیم نفس! 

چو بر نفس اماره پل می زنی 
به تمجید شیطان دهل می زنی 

ز تنهایی و شام هجران منال 
چو خود در میانی چه جای وصال 

که هر قطره‌ای هستی خویش دید 
به دریای هستی نخواهد رسید 

دل از خویش کندن جنون بارگی است 
عطش در تکاپوی آوارگی است 

خدابندگی کن نه خودبندگی 
رها شو ، رها زین سرافکندگی 

خدابندگی کن ،خداوند باش 
سحر باش، سرشار لبخند باش 

خدابندگی چیست؟ فانی شدن 
به امر ولی آسمانی شدن 

شبانگه سر از خواب برداشتن 
به محراب خون قامت افراشتن 

وضویی ز خون جگر ساختن 
پس آنگه به تسبیح پرداختن 

چراغ مناجات افروختن 
و در انتظار سحر سوختن 

ز خاکستر چشم خون ریختن 
نماز و عطش در هم آمیختن 

دو رکعت تماشا، دو رکعت حضور 
دو رکعت توجه به آفاق نور 

دو رکعت تقرب ، دو رکعت صفا 
به آیین آیینه مصطفی (ص) 

به هنگام هنگامه روزگار 
بجز درگه مرتضی (ع) رو مدار 

علمدار آهنگ خون کرد باز 
جنون زاده عزم جنون کرد باز 

به «نون» بست نقش و «مایسطرون» 
جنون کرد وز خویشتن شد برون 

نشان داد کاین جاده بن بست نیست 
عدم در سراپرده هست نیست 

هلا بوالفضولان خرد و کلان 
چه دانید از خاستگاه یلان 

فرو خفته در نفس اهریمنید 
در این دخمه تا کی نفس می زنید 

به همدستی اهرمن آمدید 
به توحید جاری شبیخون زدید 

به هفت آسمان ریسمان بافتید 
ز خلط مباحث چه ها یافتید؟ 

غرض زین همه شطح و طامات چیست؟ 
رهاورد این نفی و اثبات چیست؟ 

شما را هدف چیست زین التقاط 
گهی انقباض و گهی انبساط 

خداوند در بست وهم شماست 
که کوتاه چون سقف وهم شماست 

شکم بارگان گریزان ز جنگ 
نشستید بر سفره نان و ننگ 

غبار عناوین و القابتان 
نشسته است بر چشم پرخوابتان 

بجز قطب تزویر و قطر شکم 
چه خواندید در مکتب بوالحکم؟ 

به فردا که عذری پذیرفته نیست 
اگر اهل دردید باید گریست 

مبندید بر دیدگان راه را 
ببینید مرد دل آگاه را 

کسی را که عزمش چو پولاد بود 
پر از ذکر و تسبیح و فریاد بود 

دلش رنگ بی رنگی کردگار 
به عزم رسیدن به حق بیقرار 

به اسرار پرواز آگاه بود 
کزین خاکدان سوی حق پرگشود 

چو جام پر از زهر را سرکشید 
چو عنقا به هفت آسمان پرکشید 

به هنگامه ی رزم «اهل قلم» 
چو او کم بود مرد ثابت قدم 

که او سیدی رند و آزاده بود 
ز تقدیر در غربت افتاده بود 

به همت کمر بست و باز و گشاد 
به سر حلقه امر گردن نهاد 

به هنگام بر نفس خود پاگذاشت 
سفر کرد و ما را به خود واگذاشت 

اجل تیغ برسینه او گشود 
خدا، «رو» به آیینه او گشود 

شهیدانش دیدند همدوش خویش 
گرفتند او را در آغوش خویش 

که بود آن خدایی یل رادمرد 
پیام آور عصه‌های نبرد 

یلان را به آوای خود می‌نواخت 
چو خورشید از داغشان می‌گداخت 

چو طوفان گذشت از خم هفت خوان 
زداغش سیه پوش هفت آسمان 

ندانستم این آهنین مرد کیست 
که چشم ولایت به سوگش گریست 

کدامین قلم می‌تواند سرود 
که شمشیر حق جمع اضداد بود 

زبان شعله، فرهیخته، استوار 
ستیهنده، بالنده، امیدوار 

مصیب کش و در مصائب صبور 
تقلا، تکاپو، ترنم، عبور 

تشرف، تشرع، تضرع، نیاز 
توکل، توسل، توجه، نماز 

شریعت، طریقت، حقیقت، معاد 
عنایت، ولایت، رضایت، جهاد 

تأمل، تحمل، تحول، کلام 
تفاهم، تلاطم، تهاجم، قیام 

ترحم، تظلم، تکلم، تپش 
تقدس، تفحص، تشخص، منش 

اشارت، بشارت، نظارت، سفر 
سیادت، سعادت، شهادت، ظفر 

الا روح طوفانی مرتضی 
سلیمان تسلیم امر قضا 

از آن دم که در خون شنا کرده‌ای 
مرا با جنون آشنا کرده‌ای 

جنون را به حیرت درآمیختی 
قلم را ز غیرت برانگیختی 

بگو نسبتت با شهیدان چه بود 
که مرغ دلت سویشان پرگشود 

چه ها کرد حق با تو در شام قدر 
که همسفره‌ای با شهیدان بدر 

ببخشای اگر از تو دم می‌زنم 
و یا در حریمت قدم می‌زنم 

برآنم که درک ولایت کنم 
مبادا که ترک «ولایت» کنم 

کنون خالی از عجب و خودبینی ام 
پر از سکر آوای آوینی‌ام 

به صحرا روانم من هرزه گرد 
مهیای تیغم به عزم نبرد 

به خون می‌تپد توسن سرکشم 
سزد تا چو تیر از کمان پر کشم 

زبان سرخ و سر سبز و دل زخمناک 
خوش آن دم که در خون فتم چاک چاک 

سر سبز گر سرخ گردد رواست 
که این شیوه شیعه مرتضاست 

مرا غیر از آهنگ خون چاره نیست 
جنون زاده را جز جنون چاره نیست 

به فردای قحطی ، به امر امیر 
کشم نعره‌ای گرم و طوفان ضمیر 

به مردانگی خامه را بشکنم 
هیاهوی هنگامه را بشکنم 

قلم باز آهنگ خون می‌کند 
جنون زاده عزم جنون می‌کند 
منبع:فارس


isar ::: جمعه 89/1/20::: ساعت 4:2 عصر


من بچه شاه عبدالعظیم هستم و درخانه‌ای به دنیا آمده و بزرگ شده‌ام که درهر سوراخش که سر می‌کردی به یک خانواده دیگر نیز برمی‌خوردی.

اینجانب - اکنون چهل و شش سال تمام دارم. درست سی و چهار سال پیش یعنی، درسال 1336 شمسی مطابق با 1956 میلادی در کلاس ششم ابتدائی نظام قدیم مشغول درس خواندن بودم. در آن سال انگلیس و فرانسه به کمک اسرائیل شتافته و به مصر حمله کردند و بنده هم به عنوان یک پسر بچه 12-13 ساله تحت تأثیر تبلیغات آن روز کشورهای عربی یک روزی روی تخته سیاه نوشتم: خلیج عقبه از آن ملت عرب است. وقتی زنگ کلاس را زدند و همه ما بچه‌ها سر جایمان نشستیم اتفاقاً آقای مدیرمان آمد تا سری هم به کلاس ما بزند. وقتی این جمله را روی تخته سیاه دید پرسید:« این را که نوشته؟» صدا از کسی درنیامد من هم ساکت ، اما با حالتی پریشان سر جایم نشسته بودم.

ناگهان یکی از بچه‌ها بلند شد و گفت:« آقا اجازه؟ آقا، بگیم؟ این جمله را فلانی نوشته و اسم مرا به آقای مدیر گفت. آقای مدیر هم کلی سر و صدا کرد و خلاصه اینکه: «چرا وارد معقولات شدی؟» و در آخر گفت:« بیا دم در دفتر تا پرونده‌ات را بزنم زیر بغلت و بفرستمت خانه.» البته وساطت یکی از معلمین، کار را درست کرد و من فهمیدم که نباید وارد معقولات شد.

بعدها هم که در عالم نوجوانی و جوانی، گهگاه حرفهای گنده گنده و سؤالات قلمبه سلمبه می‌کردیم معمولاً‌ به زبان‌های مختلف حالیمان می کردند که وارد معقولات نباید بشویم. مثلاً‌ یادم است که در حدود سال‌های45-50 با یکی از دوستان به منزل یک نقاش‌که همه‌اش از انار نقاشی می‌کشید، رفتیم. می‌گفتند از مریدهای عنقا است و درویش است. وقتی درباره عنقا و نقش انار سؤال می‌کردیم با یک حالت خاصی به ما می‌فهماند که به این زودی و راحتی نمی‌شود وارد معقولات شد. تصور نکنید که من با زندگی به سبک و سیاق متظاهران به روشنفکری نا آشنا هستم، خیر من از یک راه طی شده با شما حرف میزنم .من هم سالهای سال در یکی از دانشکده‌های هنری درس خوانده‌ام، به شبهای شعر و گالری های نقاشی رفته ام.موسیقی کلاسیک گوش داده ام. ساعتها از وقتم را به مباحثات بیهوده درباره چیزهایی که نمی‌دانستم گذرانده‌ام. من هم سال‌ها با جلوه فروشی و تظاهر به دانایی بسیار زیسته‌ام. ریش پروفسوری و سبیل نیچه‌ای گذاشته‌ام و کتاب «انسان تک ساختی» هربرت مارکوز را -بی‌آنکه آن زمان خوانده باشم‌اش- طوری دست گرفته‌ام که دیگران جلد آن را ببینند و پیش خودشان بگویند:«عجب فلانی چه کتاب هایی می‌خواند، معلوم است که خیلی می‌فهمد.»... اما بعد خوشبختانه زندگی مرا به راهی کشانده است که ناچارشده‌ام رودربایستی را نخست با خودم و سپس با دیگران کنار بگذارم و عمیقاً بپذیرم که«تظاهر به دانایی» هرگز جایگزین «دانایی» نمی‌شود، و حتی از این بالاتر دانایی نیز با «تحصیل فلسفه» حاصل نمی‌آید. باید در جست و جوی حقیقت بود و این متاعی است که هرکس براستی طالبش باشد، آن را خواهد یافت، و در نزد خویش نیز خواهد یافت.

و حالا از یک راه طی شده با شما حرف می‌زنم. دارای فوق لیسانس معماری از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران هستم. اما کاری را که اکنون انجام می دهم نباید با تحصیلاتم مربوط دانست. حقیر هرچه آموخته‌ام از خارج دانشگاه است. بنده با یقین کامل می‌گویم که تخصص حقیقی درسایه تعهد اسلامی به دست می‌آید و لاغیر. قبل از انقلاب بنده فیلم نمی‌ساخته‌ام اگر چه با سینما آشنایی داشتم. اشتغال اساسی حقیر قبل از انقلاب در ادبیات بوده است. اگر چه چیزی – اعم از کتاب یا مقاله – به چاپ نرسانده‌ام. با شروع انقلاب حقیر تمام نوشته‌های خویش را اعم از تراوشات فلسفی، داستان‌های کوتاه، اشعار و .... در چند گونی ریختم و سوزاندم و تصمیم گرفتم که دیگر چیزی که «حدیث نفس» باشد ننویسم و دیگر از خودم سخنی به میان نیاوردم. هنر امروز متأسفانه حدیث نفس است و هنرمندان گرفتار خودشان هستند. به فرموده خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازی«رحمه‌الله علیه» 

تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز

سعی کردم که خودم را از میان بردارم تا هرچه هست خدا باشد و خدا را شکر بر این تصمیم وفادار مانده‌ام. البته آنچه که انسان می نویسد همیشه تراوشات درونی خود او است- همه هنرها اینچنین‌اند کسی هم که فیلم می‌سازد اثر تراوشات درونی خود اوست- اما اگر انسان خود را در خدا فانی کند آنگاه این خداست که در آثار ما جلوه‌گر می‌شود. حقیر اینچنین ادعائی ندارم اما سعی‌ام بر این بوده است.

با شروع کار جهاد سازندگی در سال 58 به روستاها رفتیم که برای خدا بیل بزنیم. بعدها ضرورت‌های موجود رفته رفته ما را به فیلمسازی برای جهاد سازندگی کشاند. در سال 59 به عنوان نمایندگان جهاد سازندگی به تلویزیون آمدیم و در گروه جهاد سازندگی که پیش از ما بوسیله کارکنان خود سازمان صدا وسیما تأسیس شده بود، مشغول به کار شدیم. یکی از دوستان ما در آن زمان «حسین هاشمی» بود که فوق لیسانس سینما داشت و همان روزها از کانادا آمده بود. او نیز به همراه ما به روستاها آمده بود تا بیل بزند. تقدیر این بود که بیل را کنار بگذاریم و دوربین برداریم. بعدها «حسین هاشمی» با آغاز تجاوزات مرزی رژیم بعث به جبهه رفت و در روز اول جنگ در قصر شیرین اسیر شد – به همراه یکی از برادران جهاد بنام «محمد رضا صراطی» – ما با چند تن از برادران دیگر، کار را تا امروز ادامه دادیم. حقیر هیچ کاری را مستقلا? انجام نداده‌ام که بتوانم نام ببرم. در همه فیلمهایی که در گروه جهاد سازندگی ساخته شده است سهم کوچکی نیز – اگر خدا قبول کند – به این حقیر می‌رسد و اگر خدا قبول نکند که هیچ.

به هر تقدیر، من فعالیت تجاری نداشته‌ام. آرشیتکت هستم! از سال 58 و 59 تاکنون بیش از یکصد فیلم ساخته ام که بعضی عناوین آنها را ذکر می کنم: مجموعه«خان گزیده‌ها»، مجموعه «شش روز در ترکمن صحرا»، «فتح خون»، مجموعه«حقیقت»، «گمگشتگان دیار فراموشی(بشاگرد)»، مجموعه «روایت فتح» - نزدیک به هفتاد قسمت- و در چهارده قسمت اول از مجموعه «سراب» نیز مشاور هنری و سرپرست مونتاژ بوده‌ام. یک ترم نیز در دانشکده سینما تدریس کرده‌ام که چون مفاد مورد نظر من برای تدریس با طرح درس‌های دانشگاه همخوانی نداشت از ادامه تدریس در دانشگاه صرف نظر کردم. مجموعه مباحثی را که برای تدریس فراهم کرده بودم با بسط و شرح و تفسیر بیشتر در کتابی به نام «آینه جادو» - بالخصوص در مقاله‌ای با عنوان تأملاتی درباره‌ سینما که نخستین بار در فصلنامه سینمایی فارابی به چاپ رسید – در انتشارات برگ به چاپ رسانده‌ام.
منبع:سایت شهید آوینی


isar ::: جمعه 89/1/20::: ساعت 4:0 عصر


قا: «این خط را از پیش از انتخابات هم شروع کردند؛ از دو سه ماه پیش از این. من اول فروردین در مشهد گفتم هى دارند دائماً به گوشها میخوانند، تکرار میکنند که بناست در انتخابات تقلب بشود. میخواستند زمینه را آماده کنند. من آنوقت به دوستان خوبمان در داخل کشور تذکر دادم و گفتم این حرفى را که دشمن میخواهد به ذهن مردم رسوخ بدهد، نگوئید. نظام جمهورى اسلامى مورد اعتماد مردم است. این اعتماد آسان به دست نیامده، سى سال است که نظام جمهورى اسلامى با مسئولانش، با عملکردش، با تلاشهاى فراوانش توانسته این اعتماد را در دل مردم عمیق کند. دشمن میخواهد این اعتماد را بگیرد، مردم را دچار تزلزل کند.
... تجمعات خیابانی بهترین پوشش برای تروریست های نفوذی و ضربه های تروریستی است؛ اگر در این تجمعات اقدام تروریستی انجام شود مسئولیت آن با کیست؟
... من از همه‏ى این دوستان، این برادران، میخواهم بنا را بر برادرى بگذارید، بنا را بر تفاهم بگذارید، قانون را رعایت کنید. راه قانون باز است. راه محبت و صفا باز است، از این راه بروید. و امیدوارم خداى متعال توفیق بدهد که همه از این راه بروند. خب، همه پیشرفت کشور را میخواهند. جشن پیروزى چهل میلیونى را این برادران گرامى بدارند و نگذارند دشمن این جشن را خراب کند؛ همچنانى که دشمن میخواهد خراب کند. البته اگر کسانى بخواهند راه دیگرى را انتخاب بکنند، آنوقت بنده دوباره خواهم آمد و با مردم صریحتر از این صحبت خواهم کرد.»(خطبه های نمازجمعه، 29خرداد1388)

«آن کسى که براى انقلاب، براى امام، براى اسلام کار میکند، بمجردى که ببیند حرف او، حرکت او موجب شده است که یک جهتگیرى‌اى علیه این اصول به وجود بیاید، فوراً متنبه میشود. چرا متنبه نمیشوند؟ وقتى شنفتند که از اصلى‌ترین شعار جمهورى اسلامى - «استقلال، آزادى، جمهورى اسلامى» - اسلامش حذف میشود، باید به خود بیایند؛ باید بفهمند که دارند راه را غلط میروند، اشتباه میکنند؛ باید تبرى کنند. وقتى مى‌بینند در روز قدس که براى دفاع از فلسطین و علیه رژیم غاصب صهیونیست است، به نفع رژیم غاصب صهیونیست و علیه فلسطین شعار داده میشود، باید متنبه بشوند، باید خودشان را بکشند کنار، بگویند نه نه، ما با این جریان نیستیم. وقتى مى‌بینند سران ظلم و استکبار عالم از اینها حمایت میکنند، رؤساى آمریکا و فرانسه و انگلیس و اینهائى که مظهر ظلمند - هم در زمان کنونى، هم در دوره‌ى تاریخىِ صد سال و دویست ساله‌ى تا حالا - دارند از اینها حمایت میکنند، باید بفهمند یک جاى کارشان عیب دارد؛ باید متنبه بشوند. وقتى مى‌بینند همه‌ى آدمهاى فاسد، سلطنت‌طلب، از اینها حمایت میکند، توده‌اى از اینها حمایت میکند، رقاص و مطرب فرارى از کشور از اینها حمایت میکند، باید متنبه بشوند، باید چشمشان باز بشود، باید بفهمند؛ بفهمند که کارشان یک عیبى دارد؛ بلافاصله برگردند بگویند نه، ما نمیخواهیم حمایت شما را. چرا رودربایستى میکنند؟ آیا میشود با بهانه‌ى عقلانیت، این حقایق روشن را ندیده گرفت، که ما عقلانیت بخرج میدهیم! این عقلانیت است که دشمنان این ملت و دشمنان این کشور و دشمنان اسلام و دشمنان انقلاب، شما را از خود بدانند و براى شما کف و سوت بزنند، شما هم همین طور خوشتان بیاید، دل خوش کنید؛ این عقلانیت است؟! این نقطه‌ى مقابل عقل است. عقل این است که بمجردى که دیدید برخلاف آن مبانى‌اى که شما ادعایش را میکنید، چیزى ظاهر شد، فوراً خودتان را بکشید کنار، بگوئید نه نه نه، ما نیستیم؛ بمجردى که دیدید به عکس امام اهانت شد، به جاى اینکه اصل قضیه را انکار کنید، کار را محکوم کنید؛ بالاتر از محکوم کردنِ کار، حقیقت کار را بفهمید، عمق کار را بفهمید؛ بفهمید که دشمن چه جورى دارد برنامه‌ریزى میکند، چه میخواهد، دنبال چیست؛ این را باید این آقایان بفهمند. من تعجب میکنم! کسانى که اسم و رسم خودشان را از انقلاب دارند - بعضى از این آقایان یک سیلى براى انقلاب نخوردند در دوران اختناق و طاغوت - و به برکت انقلاب اسم و رسمى پیدا کردند و همه چیزشان از انقلاب است، مى‌بینید که دشمنان انقلاب چطور بُراق شدند، آماده شدند، صف کشیدند، خوشحالند، میخندند؛ اینها را که مى‌بینید؟ به خود بیائید، متوجه بشوید.
شما برادران سابق ما هستید. اینها کسانى هستند که بعضى از اینها، یک وقتى به خاطر طرفدارى از امام مورد اهانت هم قرار میگرفتند. حالا ببینند که کسانى که به نام اینها شعار میدهند، عکس اینها را روى دستشان میگیرند، اسم اینها را با تجلیل مى‌آورند، درست نقطه‌ى مقابل، علیه امام و علیه انقلاب و علیه اسلام شعار میدهند و روزه‌خورى علنى در روز قدس، در ماه رمضان، میکنند؛ اینها را مى‌بینید، خب، بکشید کنار. انتخابات تمام شد. انتخاباتى بود، عمومى هم بود، درست هم بود، اشکالى هم نتوانستند بر انتخابات بگیرند و ثابت کنند؛ حالا هى ادعا کردند، فرصت هم داده شد؛ گفتیم بیائید، نشان بدهید، ثابت کنید؛ نتوانستند، نیامدند؛ تمام شد. پابندى به قانون اقتضاء میکند که انسان ولو این رئیس جمهورى را که انتخاب شده است قبول هم نداشته باشد، وقتى براى قانون احترام قائل بود، بایستى در مقابل قانون، خضوع کند. خب، معلوم است هیچ کسى نمیتواند بگوید این کسى که انتخاب شده، صددرصد حُسن محض است، آن طرفى که انتخاب نشده است، صددرصد قبح محض است؛ نه، همه حُسنى دارند، قبحى دارند؛ این طرف هم حُسنى دارد، قبحى دارد؛ آن طرف هم حُسنى دارد، قبحى دارد. قانون، ملاک است، معیار است. چرا اینجورى میشود؟ چرا؟ این، هواى نفس است.» (بیانات، دردیدار با جمعی از طلاب و روحانیون، 22آذر 1388)
«امروز تبلیغات استکبار جهانى از جمله‌ى چیزهائى که بر آن تمرکز میکند، همین وجود اختلافات در داخل کشور است. یک عده‌اى پیش خدا باید جواب بدهند؛ پیش خدا جواب بدهند که کارى بکنند که دشمن از او برداشت تفرق بکند در داخل کشور و جرى بشود. مسئله این است که دشمن را بشناسیم؛ ترفند دشمن را بفهمیم؛ بدانیم که چه داریم میگوئیم و دشمن چگونه ممکن است از هر کلمه‌ى ما استفاده بکند و جرى بشود، تشویق بشود، روحیه پیدا کند و راه‌ها را براى دخالت خود، نفوذ خود، باز کند؛ اینها چیزهائى است که باید توجه داشت.»(بیانات، روز عید غدیر 15آذر 1388)
«در همین قضایاى جارى هم بنده مُصر بودم و هستم و خواهم بود بر اجراى قانون؛ یعنى یک قدم از قانون فراتر نخواهیم رفت؛ قانون کشورمان، قانون جمهورى اسلامى. مطمئناً نه نظام، نه این مردم به هیچ قیمتى زیر بار زور نخواهند رفت. نقطه‌ى مقابل قانون‌گرائى و انقیاد در مقابل قانون، دیکتاتورى است. این هم دوستان حتماً میدانند و بدانند - اگر نمیدانند - که در زمینه‌ى روحىِ همه‌ى ما یک میل به دیکتاتورى وجود دارد؛ این را باید سرکوب کنید. همین طور که عرض کردیم، این فیلِ مستِ درون را با چکش قانون و دین و تعبد دائماً سر به راه نگه داریم. اگر خود ما علاج نکنیم، علاجش مشکل خواهد شد. اگر انقیاد به قانون نبود، روح دیکتاتورى یواش یواش بروز خواهد کرد. در جوامع، دیکتاتورى همین جور به وجود مى‌آید.»(بیانات، دردیدار با نمایندگان مجلس، 11آذر 1388)
« کسانى هم که با اشاره‌ى دشمن، با تشویق دشمن، با لبخند دشمن، با کف زدن دشمن برایشان، میخواهند با این نظام، با این قانون اساسى، با این حرکت عظیم مردمى مواجه کنند، سرشان را دارند به سنگ میزنند؛ سر به دیوار میکوبند، کار بیهوده میکنند.»(بیانات دردیدار با بسیجیان، 4آذر1388)
« من روز اول این را پیغام دادم به همین حضراتى که صحنه‌گردان این قضایا هستند؛ آن ساعات اول من به آنها پیغام خصوصى دادم. من اگر یک وقتى توى نماز جمعه یک حرفى میزنم، این ابتدا به ساکن نیست؛ حرف خصوصى، پیغام خصوصى، نصیحتِ لازم انجام میگیرد، وقتى انسان ناچار میشود، یک حرفى را مى‌آورد در علن بیان میکند. من پیغام دادم، گفتم این را شما دارید شروع میکنید، اما نمیتوانید تا آخر کنترل کنید؛ مى‌آیند دیگران سوءاستفاده میکنند. حالا دیدید آمدند سوءاستفاده کردند. مرگ بر اسرائیل را خط زدند! مرگ بر آمریکا را خط زدند! معناى این کار چیست؟ آنى که وارد عرصه‌ى سیاست میشود، باید مثل یک شطرنج‌باز ماهر هر حرکتى را که میکند، تا سه تا چهار تا حرکت بعد از او را هم پیش‌بینى کند. شما این حرکت را میکنى، رقیبت در مقابل او آن حرکت دیگر را خواهد کرد؛ باید فکرش باشى که تو چه حرکتى خواهى کرد. اگر دیدى در آن حرکت دوم، تو درمیمانى، امروز این حرکت را نکن؛ اگر کردى، ناشى هستى - حالا تعبیر بهترش این است - توى این کار، توى این بازى، توى این حرکت، ناشى هستى، ناواردى. اینها نمیفهمند چه کار میکنند؛ یک حرکتى را شروع میکنند، ملتفت نیستند که در حرکات بعد و بعد و بعد، چطور در خواهند ماند؛ مات خواهند شد. اینها را باید محاسبه میکردند. مطلب اصلى این بود. زیر سؤال رفتن انتخابات، مواجه کردنِ مجموعه‌اى از مردم - آنها هیچ نیت سوئى هم ندارند؛ وارد میدان انتخابات شدند، طبق عقیده‌شان عمل کردند؛ خیلى هم خوب - با نظام، با کشور، با حرکت عمومى کشور، اینها کارهاى کوچکى نیست. اگر شما منصفید، آن حرکتهاى جانبى را، آن قضایاى جانبى را ببینید، اهمیتش را هم در نظر داشته باشید؛ اما مهمتر بودنِ این را هم در نظر داشته باشید.»(بیانات دردیدار با نخبگان، 6آبان 1388)
«خطاهائى در معارضین جمهورى اسلامى بود، که تا هر وقتى که این خطاها وجود داشته باشد، کارهائى که بکنند، ممکن است به مردم آزار و اذیتى وارد کند، اما بیشتر به ضرر خودشان است: یکى این است که معارضین جمهورى اسلامى غالباً خود را از مردم بالاتر دانسته‌اند. خطاى دوم این است که به دشمنان این مردم امید بستند، دل بستند. این، دو تا اشتباه بزرگ است. وقتى از مردم خودشان را بالاتر دانستند، لازمه‌اش این میشود که اگر مردم در یک حرکت قانونى یک اقدامى کردند، یک چیزى را خواستند، یک چیزى را نخواستند، انتخابى کردند، عملى انجام دادند، اینها بگویند نه؛ مردم، عوام بودند؛ این عوامگرائى است، این پوپولیزم است؛ ما این را قبول نداریم. خود را از مردم بالاتر دانستن، اینجا ظاهر میشود. ادعا ملاک نیست که بگویند ما مردمى هستیم؛ در عمل باید مردمى بود.
 اشکال دوم این است که به دشمنان این مردم - که دشمنى آنها ثابت است، واضح است - دل میبندند. کى با این مردم در طول این سى سال دشمن بوده است؟ در درجه‌ى اول، آمریکا و صهیونیسم. از اینها دشمن‌تر ما سراغ داریم براى جمهورى اسلامى؟»(بیانات دردیدار مردم مازندران، 6بهمن 1388)
« نگاه و بنای بنده بر خوش بینی است و به همین علت معتقدم برخی مسائل و حوادث تلخ ماههای اخیر، بر اثر غفلتهای بزرگ برخی اشخاص بوجود آمد و باید توجه داشت که در عرصه سیاست، غفلت و اقدامات غیرمتعمدانه نیز گاه همان نتایج خیانت را به همراه می آورد.»(بیانات در دیدار اساتید دانشگاه تهران، 13بهمن 1388)
« امروز معلوم شده است که آن کسانى که در مقابل عظمت ملت ایران، در مقابل کار بزرگ ملت ایران در انتخابات ایستادند، آنها بخشى از ملت نیستند؛ افرادى هستند یا ضد انقلاب صریح، یا کسانى که بر اثر جهالت خود، بر اثر لجاجت خود، کار ضد انقلاب را میکنند؛ ربطى به توده‌ى مردم ندارند. توده‌ى مردم راه خود را ادامه میدهد؛ راه خدا را، راه اسلام را، راه جمهورى اسلامى را، راه پیاده کردن احکام الهى را، راه رسیدن به عزت و استقلال در پناه اسلام را. ملت حرکتش اینجورى است.»(بیانات دردیدرا همافران، 19بهمن 1388)
«آیا حضور دهها میلیون انسان بصیر و پُر انگیزه در جشن سی و یک سالگی انقلاب کافی نیست که معاندان و فریب خوردگان داخلی را که گاه ریاکارانه دَم از «مردم» میزنند، به خود آورد و راه و خواست مردم را که همان صراط مستقیم اسلام ناب محمدی صلّی الله علیه و آله و راه امام بزرگوار است، به آنان نشان دهد؟»(پیام قدردانی بمناسبت حضور مردم در 22 بهمن، 22بهمن 1388)
«دشمنان انقلاب و برخی افراد دیگر که دانسته یا ندانسته با زبان دشمنان سخن می گویند، تلاش بسیاری دارند تا اینگونه وانمود کنند که انقلاب اسلامی از راه خود منحرف شده است اما واقعیت آن است که حرکت امروز انقلاب اسلامی و اهداف آن، همان حرکت و اهدافی است که امام بزرگوار (ره) در روز اول انقلاب ترسیم کردند.
... دشمنان و مخالفان نظام اسلامی اعم از مخالفان معاند و مخالفان غافل، از مدتها پیش برای ایجاد درگیری میان مردم، در روز 22 بهمن و القای رویگردانی مردم از نظام برنامه ریزی و طراحی کرده بودند اما ملت ایران با آگاهی، بصیرت، و همت و با دست قدرت الهی که دلهای آنان را بیدار کرد، در روز 22 بهمن مشت محکمی بر دهان همه مخالفان کوبید.»(بیانات در دیدار با مردم تبریز، 28بهمن 1388)
منبع:سایت فرهنگ انقلاب اسلامی


isar ::: جمعه 89/1/20::: ساعت 3:50 عصر


حجت‌الاسلام صدیقی در مراسم سالگرد شهادت سردار شهید صیاد شیرازی:مقابله با کسانی که زمانی زیر عبای امام(ره) بودند سخت‌تر از دشمن خارجی است




سرویس دفاع مقدس و انقلاب اسلامی: حجت الاسلام صدیقی در مراسم یازدهمین سالگرد شهادت امیر سپهبد صیاد شیرازی خاطرنشان کرد: مقابله با کسی که قبلا زیر عبای امام(ره) بوده و امروز مقابل نظام می ایستد سخت تر از مقابله با دشمن خارجی است.


در این مراسم که با حضور مقامات عالی‌رتبه ستاد کل نیروهای مسلح، سپاه، ارتش، نیروی انتظامی، وزارت دفاع، سازمان بسیج مستضعفین و همچنین خانواده معظم شهدا و اقشار مختلف مردم در مسجد جهاد ستاد کل نیروهای مسلح همراه بود، حجت‌الاسلام صدیقی امام جمعه موقت تهران با ایراد سخنانی به ذکر فضایل و ویژگی‌های سپهبد شهید صیاد شیرازی پرداخت.

صدیقی در بخش دیگری از سخنان خود به حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری در سال گذشته اشاره کرد و افزود: در فیلمی که یکی از فرماندهان از حوادث اخیر به من نشان داد برخی افراد، ماموران نیروی انتظامی را شکنجه می‌کردند تا به رهبری معظم انقلاب توهین کنند اما این نیروهای مومن هرگز حاضر به انجام این کار نشده و به همین خاطر به بدترین شکل شکنجه شده و چند نفر نیز به شهادت رسیدند.

وی با تاکید بر اهمیت توجه به اصول و ارزش اسلام و انقلاب اسلامی گفت: ما باید به جایی برسیم که حزب و گروهمان نتواند ما را از اسلام جدا کند.

امام جمعه موقت تهران با اشاره به اهمیت مقابله هرچه بیشتر با دشمنان داخلی، تصریح کرد: باید عوامل شکاف و نفاق و نیز جاسوسان داخلی را از بین ببریم و بدانیم که زمانی که درون جامعه درست و آسیب ناپذیر شد، مشکل بیرونی نیز نخواهیم داشت.

صدیقی خاطرنشان کرد: مقابله با کسی که قبلا زیر عبای امام(ره) بوده و امروز مقابل نظام می ایستد سخت تر از مقابله با دشمن خارجی است.

وی همچنین برترین شهدا را کسانی دانست که به دست فتنه‌گران داخلی شهید می‌شوند.

در این مراسم همچنین حجت‌لاسلام والمسلمین محمدی گلپایگانی رئیس دفتر مقام معظم رهبری، سرلشکر فیروزآبادی رئیس ستاد‌کل نیروهای مسلح، سرلشکر رشید جانشین ستاد کل نیروی مسلح، سرلشکر صالحی فرمانده کل ارتش، سرلشکر صفوی دستیار و مشاور عالی فرمانده معظم کل قوا، سرلشکر سلیمی فرمانده سابق کل ارتش، سردار سلامی جانشین فرمانده سپاه، امیر شاه‌صفی فرمانده نیروی هوایی ارتش، امیر میقانی فرمانده پدافند هوایی، امیر پوردستان فرمانده نیروی زمینی ارتش، امیر سیاری فرمانده نیروی دریایی ارتش، سردار حاجی‌زاده فرمانده نیروی هوا فضای سپاه، سردار نقدی رییس سازمان بسیج مستضعفین، سردار فضلی جانشین بسیج، محصولی وزیر رفاه، محسن رضایی دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام، سردار وحید جانشین وزیر دفاع تمدن استاندار تهران، سردار احمدی مقدم فرمانده ناجا، سردار همدانی فرمانده سپاه تهران بزرگ، غفوری فرد و کامران نمایندگان مجلس و جمع دیگری از مقامات نظامی حضور داشتند.
منبع:سایت فرهنگ انقلاب اسلامی


isar ::: جمعه 89/1/20::: ساعت 3:47 عصر


شهادت سردار تخریب علیرضاعاصمی
جنگی که بر ما گذشت دریایی بود از نوری که عجایب بی شماری در پس ظواهر داشت . شهید علیرضا عاصمی یکی از همین اعجوبه های دفاع مقدس است. هفت روز بعد از جنگ به جبهه آمد و تا شهادت ماند اما دائم می گفت: یک هفته دیر جبهه آمدم ؛ خدا کند امام راضی باشد.

اول داستان بر می گردد به یک هفته بعد از شروع جنگ که نوجوان کاشمری در ?? سالگی به جبهه آمد…”ما اولین گروهی بودیم که اعزام شدیم. ?? نفر از برادران بسیجی در محوطه سپاه آماده رفتن به جبهه بودند ولی من هرچه اصرار کردم قبول نکردند. هرچه گریه کردم کسی توجه نکرد. همه می گفتند تو کوچک هستی. در آخرین لحظه ها که ماشینها حرکت کردند من سوار اتوبوس شدم. وسط راه خودم را به مسئول آنها معرفی کردم و او گفت تو اینجا چه می کنی؟ گفتم حالا که آمدم پس دلم را نشکن. بالاخره راضی شد و اسم من را هم نفر نود و هفتم نوشت و لیست را بست.”

جنگی که بر ما گذشت دریایی بود از نور که عجایب بی شماری در پس ظواهر داشت. عجایبی مثل همین بچه های کم سن و سال که به نوبت خود را به جنوب و غرب رساندند، ماندند و در نظامی گری و انسانیت به اوج رسیدند و کارشان آنقدر بالا گرفت که مراد دل خیلی از رزمندگان دیگر شدند.

“علیرضا عاصمی” وقتی دزدکی سوار آن اتوبوس شد شاید فکر نمی کرد که سالها بعد رهزن جان و دل هزاران نیرویی باشد که در گردان او سرسپرده شدند. هرکه برادر علی را یکبار می دید به سختی از او دل می کند. تخریبچی های قرارگاه کربلا باور نمی کنند که کسی مدعی شود که برادر علی را بیشتر از آنها دوست دارد.

داستان اینطور ادامه یافت که علی با شور و استعدادی که داشت به سرعت در امور نظامی رشد یافت و به یک رزمنده طراح و خلاق تمام عیار و آموزش دهنده تمام ابزار و تجهیزات نظامی تبدیل شد.

اما آنچه بیشتر بر جبین او درخشید فرماندهی گردان تخریب از معبرزنی در شبهای ظلمانی عملیات تا پاکسازی میدانهای بی شمار مین و تا انفجار انواع و اقسام جاده ها و پلها بود که هر که در زیر سایه پر برکت او شاگردی کرد ، پس از مدتی خودش مربی تمام عیاری شد.

او از روز هفتم جنگ که آمد عهد نانوشته ای داشت که دیگر برنگردد. اعتقادش این بود که جنگ یعنی همه چیز و هیچ چیز نباید سایه بر آن اندازد…” پس از مدتها که در جبهه سوسنگرد بودیم خبر دادند که پدربزرگت به اهواز آمده که تو را با خود ببرد. آمدم و بعد از کلی جر و بحث قرار شد چند روزی به مرخصی بروم که به کاشمر آمدم و چند روز ماندم و طاقت نیاوردم و سه نفر از دوستان را هم با خودم به جبهه آوردم… سنگرهای ما در نزدیکی سوسنگرد بود. همه به دوستان ما نگاه می کردند چون با کت و شلوار به جبهه آمده بودند.”

علی در طریق القدس (آذر ???? ) که اولین عملیات بزرگ بود در میدان مین به شدت مجروح شد که چندین ماه نیاز به درمان و استراحت داشت ولی با وقفه ای کوتاه دوباره به جنوب آمد در حالیکه تا روز آخر حیات آثار جراحت در بدن او مشهود بود. اوج فرماندهی و صلابت برادر علی را آنهایی که در خیبر و بدر بودند به چشم خود دیدند. طلائیه آن روزها خیلی خاطره ها از نقش آفرینی علی دارد که اتفاقا آن روزها بسیاری از نیروهای تخریب را هم با شهادت یا جراحت از دست داده بود.

بعد از والفجر? تقدیر دیگری برای او رقم خورد و پس از سالها حضور در عملیات از شمالی ترین جبهه تا دریاچه نمک در فاو، فرماندهی نیروهای تخریب برای عملیات برون مرزی در عمق چندصد کیلومتری شمال عراق را بر عهده گرفت. در تابستان ???? عمده نیروهای زبده و قدیمی تخریب دور علی جمع شدند که مقر آنها هم در “تنگه کنشت” در منطقه کوهستانی “طاق بستان” کرمانشاه بود. آموزشهای مقدماتی، سخت و طاقت فرساتر از مواقع دیگر بود. علی با آن بدن رنجور هیچگاه نیروهایش را از دور هدایت نکرد و همپای آنها چه در آموزش و چه در عملیات حرکت می کرد. عملیاتی که پیاده رویهای آن در کوه و دشت گاهی به ?? ساعت مداوم می رسید و گاهی باید از رودخانه هایی عبور کرد که عمق آن ?/? متر بود و امکان پل زدن هم وجود نداشت.

داستان دیگر به انتها نزدیک شده بود. از روز اولی که به جبهه آمد شاهد شهادت صدها نفر از دوستان و همرزمان و نیروهایش بود؛ صبر می کرد و در فقدان آنها بی قراری نمی کرد اما شهادت و همجواری با آن قافله نور که فقط خاطره ای از آنها باقی مانده بود آنقدر حلاوت داشت که در خلوت یا نوشته های خصوصی خود آرزوی آن را کند: ” یاد زمانی افتادم که در مسجد سوسنگرد ?? نفر جمع می شدیم و زیر نور فانوس دعای توسل می خواندیم. یادم هست آخرین باری که دعا می خواندیم با شهدا بودیم ولی آن روز قدر ندانستیم و حالا دیگر نیستند. فقط من مانده ام و دارم فسیل می شوم…” گاهی به خانواده می گفت “شما چه دعایی می کنید که من این همه در معرض خطرم ولی سالم می مانم. می ترسم شهید نشوم و با تصادف یا در رختخواب از دنیا بروم ” و این داستان در ظهر سیزدهم دیماه ???? با پرواز او به پایان رسید.

نیروهای تخریب همه در جنوب جمع شده بودند که خبر رسید. علی چند روز قبل همه را از باختران(کرمانشاه) به اهواز فرستاد و فقط سه نفر را نگه داشت تا چند روز بعد به جنوبی ها ملحق شوند اما تقدیر آنها پرواز با هم در همانجا بود. دیگر کربلای? علی را در میان نیروها نمی دید و شلمچه پذیرای او نشد.

زمان کمی از آن روز نگذشته ولی هر سال داغ او تازه است. علیرضا عاصمی یکی از هزاران سردار بی ادعای فدایی روح ا… بود که مزد جهاد بی سرو صدایشان در سالهای دفاع مقدس چیزی جز این تصور نمی شد. از علی چیزی نماند و روح و جسم را با هم به بارگاه قرب الهی برد اما بازمانده های آن گردان بی سردار، با دل بی قرار خود چه کنند. گل بچه های تخریب دیگر نیست تا ما را به لبخند زیبایش میهمان کند. دیگر دل آتش گرفته باید وقت غروب که خورشید در برکه مغرب نهان می شود فقط خاطرات شیرین آن روزها را مرور کند. فاصله ما با او شاید به قدر فاصله زمین تا آسمان شده و نگاه را هرچه در دور دستها رها می کنیم دیگر نشانی از قامت بلند او نمی یابیم. کاش می شد به روز زیبای او دریچه ای کوچک باز می کردیم.

خداوند او را غریق رحمت خویش فرماید و با امامش او را محشور کند که فرمانش را زمین نگذارد. یک هفته بعد از جنگ به جبهه آمد ولی خود را مقصر می دانست که چرا یک هفته دیر به جبهه آمده و شاید امام از او راضی نباشد.آن روز که خبر شهادتش را دادند نیروهای تخریب هر یک در گوشه ای از بیابان زار می زدند و عجیب اینکه از بلند گوی نمازخانه این آیات پخش شد:” انفروا خفافا و ثقالا و جاهدوا باموالکم و انفسکم فی سبیل ا… ذلکم خیر لکم این کنتم تعلمون” برای جنگ با کافران سبکبار و مجهز بیرون شوید و در راه خدا به مال و جان جهاد کنید این کار شما را بسی بهتر خواهد بود اگر مردمی با فکر و دانش باشید.

جام جم آنلاین



isar ::: سه شنبه 89/1/17::: ساعت 12:43 عصر